loading...
عاشقان خدا
mahdi بازدید : 53 پنجشنبه 25 مهر 1392 نظرات (0)

وصیت لقمان :

لقمان حکیم در توصیه به فرزندش اظهار نمود‌ :

فرزندم ! دل بسته به رضای مردم و مدح و دم انان مباش : زیرا هر قدر انسان در راه تحصل ان بکوشد به هدف نمی رسد و هرگز نمیتواند رضایت همه را بدست اورد . فرزند به لقمان گفت : 

معنای کلام شما چیست ؟ دوست دارم برای ان مثال یا عمل و یا گفتاری را به من نشان دهی .

لقمان از او خواست با هم بیرون بروند بدین منظور از منزل همراه درازگوشی خارج شدند . پدر سوار شد و پسر پیاده به دنبالش به راه افتاد در مسیر با عده ای بر خورد نمودند . بین خود گفتند : اینن مرد کم عافه را ببین . . .


وصیت لقمان :

لقمان حکیم در توصیه به فرزندش اظهار نمود‌ :

فرزندم ! دل بسته به رضای مردم و مدح و دم انان مباش : زیرا هر قدر انسان در راه تحصل ان بکوشد به هدف نمی رسد و هرگز نمیتواند رضایت همه را بدست اورد . فرزند به لقمان گفت : 

معنای کلام شما چیست ؟ دوست دارم برای ان مثال یا عمل و یا گفتاری را به من نشان دهی .

لقمان از او خواست با هم بیرون بروند بدین منظور از منزل همراه درازگوشی خارج شدند . پدر سوار شد و پسر پیاده به دنبالش به راه افتاد در مسیر با عده ای بر خورد نمودند . بین خود گفتند : اینن مرد کم عافه را ببین که خود سوار شده و بچه ی خویش را پیاده از پی خود میبرد. چه روش زشتی است ! لقمان به فرزند گفت :

سخن اینان را شنیدی . سوار بودن من و پیاده بودن تو را بد دانستند ؟

گفت : بلی !

پس فرزندم ! تو سوار من پیاده به دنبالت راه می روم پسر سوار شد و پدر پیاده حرکت کرد باز با گروهی دیگر برخورد نمودند انان نیز گفتند : این چه پدر بد و این چه پسر بی ادبی است اما بدی پدر بدین جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده است لذا او سوار است و پدر پیلده به دنبالش راه میرود در صورتی که بهتر این بود که پدر سوار می شد تا احترامش محفوظ باشد اما اینکه پسر بی ادب است به خار این که وی عاق پدر شده است از این رو هر دو در رفتار بد کردند .

لقمان گفت : سخن اینها را نیز شنیدی ؟

گفت : بلی

لقمان فرمود : اکنون هر دو سوار شویم هر دو سوار شدند در این حال گروهی دیگر از مردم رسیدند انان با خود گفتند : در دل این دو اثار رحمت نیست هر دو سوار بر این حیوان شدند و از سنگینی وزنشان پشت حیوان میشکند اگر یکی سوار و دیگری پیاده میرفت بهتر بود . لقمان به فرزند خود فرمود : شنیدی ؟

فرزند عرض کرد : بلی !

لقمان گفت : حالا حیوان را بی بار میبریم و خودمان پییاده راه می رویم مرکب را جلو انداختند و خودشان به ذنبال ان رفتند بهز مردم انان را به خاطر این که از حیوان استفاده نمیکنند انان را سرزنش کردند .

در این هنگام لقمان به فرزندش گفت : ایا برای انسان به طور کامل راهی جهت جلب رضای مردم وجود دارد ؟ بنابراین امیدت را از رضای مردم قطع کن و در اندیشه تحصل رضای خداوند باش : زیرا که این کاراسانی بوده و سعادت دنیا و اخرت در همین است.

دوستان نظر...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون در رابطه با این وبلاگ چیه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 64
  • بازدید ماه : 61
  • بازدید سال : 989
  • بازدید کلی : 28,801